دو روز بسیار سخت و سنگین
میخوام بیام از اتفاقاتی که توی این چند روزافتاد بنویسم . اتفاقاتی که اصلا خیر نبود ولی خداروشکر به خیر
گذشت. ولی هنوز وقت نشده میام با یه عالمه عکس زیبا از پسر نازم .
خدا جون همه مریض ها رو شفا بده مخصوصا بچه های مریض
پ ن : بنا به دلایلی تصمیم گرفتم از اون دوروز ننویسم که البته کل همون دو روز ربط داشت به شما عشقم
ولی چون خاطره خوبی نبود و هنوز با یاداوریش استرس میگیره منو پس بهتره که اصلا ازش ننویسم که هی
جلو چشمم زنده نشن .موافقی پسرم؟؟؟؟ افرین که به نظر مامانت احترام میزاری
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی